محل تبلیغات شما
امروز تولد پسردایی کوچیکه بود تو باغشون البته جشن مفصل که نه . فقط خوردنِ یه کیک کوچولوی مامان پز کنار مامان بزرگ ، بابا ، مامان و عمه جونش که مامان ع باشه من و مامان ع از هفته قبل قرار گذاشته بودیم امروز بریم یکی از جاهای تفریحی شهر . از اونجایی که شیفت شب باشم تا زمان خواب ظهر خونه ام و حتما باید بخوابم خب همه می دونستن که من باغ نمی رم چون بابا اینام نبودن که من رو زودتر برگردونن دیشب در حالیکه من هنوز حتی از قضیه تولد هم بی خبر بودم مامان ع اومد

*44*

*43*

*40*

مامان ,ع ,تولد ,، ,دونستن ,باغ ,مامان ع ,که من ,خب همه ,همه می ,بخوابم خب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سرباز ولایت آلما گولو